اسمشم سید مجیده، نه مشتبا

ساخت وبلاگ

میشه برام دعا کنید؟ 

اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 134 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 5:26

حالتی بین گریه و خنده، بین خوابیدن و نخوابیدن

مثل یک مرد خسته ی جنگی با تمام وجود جنگیدن


حالتی منقلب بدون وضو، بی سلوک و سُجود و سجاده

مایعی لای مردمک هایت مثل بغضی که سالها مانده

ادامه مطلب
اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 141 تاريخ : پنجشنبه 26 اسفند 1395 ساعت: 23:16

خوشبختی مثل وقتی که خواهر کوچولوت پول توجیبی مدرسه ش رو چند روز خرج نمیکنه تا بتونه برات یه هدیه به عنوان عیدی بخره...

اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 26 اسفند 1395 ساعت: 23:16

اون از خریدا و سوغاتیای عید پارسال که یه نفر به همراه وسایلش اشتباهی برده بود، و اینم از وسایل امسالم که اومدم خونه نبودن. و نمیدونم کجان!

اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 133 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 20:41

بوی عید میاد اینجا. آدم بوی مناسباتو رو توی شهر خودش خوب میفهمه. من حس عید رو با این هوا میشناسم...  شیراز که بودم نه محرم رو حس کردم محرمه...نه ماه رمضون رو... نه بهار رو... مطمئنا واسه منی که اونجا غریبم هواشم واسه من غریبه... منی که 20 سال توی شهر خودمون زندگی کردم هوا رو به همون حالتی که توی هر اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 22:51

نماد بهار واسه من سرزمینیه که آنه شرلی سوار بر کالسکه ی تک اسبش از بین اون همه درخت شکوفه رد میشد... در حالی که روی سرش شکوفه های صورتی میریخت...

اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 122 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 22:51


سر درد شدم بس که ز احساس تو گفتم
تجویز شد از روی لبت استامینوبوس

شرط پدرت بود مهندس شوم اخر
ما شاعرکان را چه به سینوس و کسینوس

|ابولفضل عصمت پرست|

ادامه مطلب
اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 151 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:43

ترم دو بودیم. چون اونموقع خیابونا رو بلد نبودم الان یادم نمیاد کدوم خیابون. با دوست شیرازیم و یکی از بچه های خوابگاه سه نفری رفته بودیم خرید. عموی دوست شیرازیم زنگ زد و پرسید که کجایین. دوستم گفت: عموم و زن عموم میخوان برن هایپر میگن بیایم دنبالتون؟ میاین؟ و ما هم از خدا خواسته پذیرفتیم و گفتیم میای اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 153 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:43

اول روضه می‌رسد از راه قد بلند است و پرده‌ها کوتاه آه از آنشب که چشم من افتاد پشت پرده به تکه ای از ماه بچه‌ی هیأتم من و حساس  به دو چشم تو و به رنگ سیاه مویت از زیر روسری پیداست  دخترِه ... ، لا اله الا الله! ادامه مطلب اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 137 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:43

در کوچه چرا نشانی از بوی تو نیست؟! این ها که زمین ریخته، گیسوی تو نیست!؟ این دود برای چیست؟! اینجا چه شده؟! پس حلقه ی در کجاست؟ پهلوی تو نیست؟ علی عطری +دوستان شیرازی: فردا صبح استاد فرهمند و فردا عصر نزار قطری در حرم شاهچراغ برنامه دارن.  اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 144 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:43

ایستاده در غبار رو توی دانشگاه دیدم. با اینکه وسطاش رسیدم ولی همون مقداری هم که ازش دیدم عالی بود. خیلیا میومدن تو و میگفتن این که فیلمش بسیجیه و مال جبهه س و میرفتن. امشب خونه ی یه خانواده ی عزیز هستم. ترم دو مهمونشون بودم و بعد از 4 ترم امشب هم مهمونشونم. گفتم لالا لند و ایستاده در غبار همرامه؛ بی اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 134 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:43

+کارت را تحویل میدهم در حالی که میگویم: تخفیف دانشجویی هم بدین
-چی میخونین؟
+تغذیه
-چی بخورم چاق شم؟!
(کارت را میکشد از حسابم کم میشود پیامک بانک ملی می آید، کارت و رسید را تحویل میدهد)
+در حالی که تشکر و خداحافظی میکنم:شما فعلا سیب زمینی بخورین تا من درسم تموم شه!

اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 139 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:43

یه گروه دانشگاهی داریم که اونجا نماینده های هر کانون با توجه به پیشنهادات برنامه میریزن و ایده میدن و میبرن تو مرحله ی اجرا. یکی از مسئولین دانشگاه هم که نمیدونم به چه طریقی عضو شده بود اونجا بود. اسمشو نمیدونستم و نمیدونستم کدوم قسمت کار میکنن و نمیدونستم چجوری اونجا اومدن... به خاطر نظراتی که بین اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 152 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:43

پارسال هم دعوتنامه فرستادین. چه هماهنگی ها شد برای اومدن که آخرش شد موندن. نرسیدن. لیاقت دیدار شما رو نداشتن... دلم سوخت... دلم سوخت... امسال... دعوتنامه فرستادین و با جان و دل و هزار و صد شوق لبیک گفتن. که ببینم روی ماهتونو. چرا من لایق دیدار نیستم که دو روز مونده به دیدنتون خراب میشه همه چی؟ این ب اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 151 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:43

نشسته بودم روی صندلی توی حوزه ی انتخابات. انتخابات دانشجویی.نماینده ی یکی از کاندیدا بودم. نقش نظارتی داشتم  :| و به جهت سر رفتن حوصله سرمو برده بودم توی گوشیم. یکی از آقایون روبه روی من ایستاده بود که گفت زی زی. جا خوردم. سرمو بالا نیاوردم و گفتم میمونم تا به یه چیز دیگه و محترمانه صدام بزنه! زی زی چیه زود پسر خاله شد؟! که باز گفت زی زی. سرمو اوردم بالا و با تعجب گفتم با منید؟ به پشت سریم اشاره کرد و گفت نه. 

پشت سریم که بود؟ :|

اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 139 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:43

پشت رُل، ساعت حدودا پنج ، شاید پنج و نیم داشتم یک عصر بر می گشتم از عبدالعظیم ازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ از کنارت رد شدم ، آرام گفتی: مستقیم! زل زدی در آینه اما مرا نشناختی این منم که روزگارم کرده با پیری گریم رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم بخت بد اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 311 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 19:43